۱۳۹۰/۶/۲۶

سی

    رودخونه‌ها
    «دستای تو»ی داریوش دست خودشو رو می‌کنه. یک جوری شروع می‌شه که آدم می‌فهمه قراره پدرش دربیاد. دستای توی داریوش آدمو خبر می‌کنه. وقتی شروع می‌شه آدم خودش دستش می‌آد که الان می‌تونه گوشش بده یا نه، باید بزنه بعدی؛ آدم انتخاب می‌کنه.
    رودخونه‌ها امّا زیرکانه‌تر عمل می‌کنه. هیچ بروز نمی‌ده قراره غمگینت کنه. شروع که می‌شه تکون‌تکونت می‌ده. بعد یهو دقیقه دو و خورده‌ای می‌شه می‌بینی داره می‌گه: «شکستن بغض منو/ فقط حبابا می‌دونن/ فقط حبابا می‌دونن»

۱۳۹۰/۶/۱۵

خوانندگان محترم، لطفن رندانه روی حرف «شین»، مکث نمایید.

    سوگند
   به چشششمای تو سوگند که عشششقت واسه من رنگ جنونه. به چشششمای تو سوگند که عشششقت مث آتیشششه تو قلبم مثل خونه. اگه یار تو باشششم با این دستای خسته‌ام واسه تو لونه میسازم تو همین قلب شششکسته‌ام. به چشششمای تو سوگند، به چشششمای تو سوگند. من اونقدر پر عشششقم من اونقدر پر دردم که عاشششقای دنیا نمی‌رسن به گردم. آخ، دیگه خواب تو چشششام نیست، امیدی تو نگام نیست. پر از دردم و ای وای، که یه درمون سر رام نیست، یه درمون سر رام نیست. به چشششمای تو سوگند که عشششقت واسه من رنگ جنونه، به چشششمای تو سوگند که عشششقت مث آتیشششه تو قلبم مث خونه. به چشششمای تو سوگند، به چشششمای تو سوگند. تو که نیستی خیال کن که دیگه هیشششکی باهام نیست، دیگه هیچی تو این زندگی اونجور که می‌خوام نیست. من از غم می‌نویسم می‌نویسم که بخونی، من از دل می‌نویسم که غم عشششقو بدونی. تو از حال یه عاشششق آخه هیچی نمی‌دونی نمی‌دونی نمی‌دونی. به چشششمای تو سوگند که عشششقت واسه من رنگ جنونه، که عشششقت مثل آتیشششه تو قلبم مثل خونه. به چشششمای تو سوگند به چشششمای تو سوگند...