۱۳۸۹/۱۰/۲۱

بین ما یه عالمه، راه درازه

  حالا خیلی دیره
  یه شیش‌هشتم شاد و قوی و بدون نوسان از حسن شماعی‌زاده‌ی استاد با ترانه‌ی مثل همیشه خوب اردلان سرفراز و صدای گرم عارف که نوستالژی عروسی‌های دهه هفتادیه. نوید این رو می‌ده که همه‌چی خوب و خوش خرّم می‌شه. ولی برا من همیشه یه غمی ته ته‌ش هست. شاید به خاطر ترانه‌شه، یا به خاطر خاطراتش... راستش هرچی فکر می‌کنم نمی‌فهمم چرا شماعی‌زاده این و شیش‌هشتم ساخته. تو ریتمای پایین‌تر به نظرم قشنگ‌تر می‌شد. و این نکته که کاش کس دیگه‌ای هم این ترانه‌ی قشنگ رو می‌خوند، مثلن حیفه که آدم «من بهار و توی قصه‌ها شنیدم/ تا حالا صدتا خزون سرد و دیدم» رو با صدای ابی نشنوه و بمیره.
  به «ولی» گفتنای عارف وقتی می‌گه «من دوسِت دارم ولی بهت نمی‌گم» و «ولی من به آخر جاده رسیدم» دقت کنید. خیلی حرف داره.

۱۳۸۹/۱۰/۱۷

پونزده

  صدای عشق

  دیدم حالا که بابِ معین واشُده حیفه که صدایِ عشق رو رو نکنم.
  قبل ازینکه معین شروع کنه به خوندن، حدود یک و نیم دقیقه آهنگه. که این آهنگ خودش دو قسمته. قسمتِ اوّلش که یک جور مقدّمه حساب می‌شه برای قسمت دوّم خیلی بامزّه‌س. یک جوری‌یه. خیلی حسّ احتیاط رو در من تداعی می‌کنه. انگار یک نفر دامنشو گرفته بالا که داره راه می‌ره تو آب خیس نشه. بعدشم قسمتِ دوّمه که چیز خاصّی نداره. یک قسمت اوج می‌گیره و بعد می‌افته رو صدای معین. خیلی مِلو شوروع می‌کنه خوندن. ریتمِ قابل قبولی داره و یک‌سری چیزای عاشقانه داره می‌گه. تا می‌رسه به یه جا که خیلی قشنگ به یارو می‌گه که «با تو پرشور و نشاطم/ تو هیاهوی نگاتم» و ادامه ی ماجرا. بعدشم اوج می‌گیره و روالِ عادّی همه آهنگ‌هارو طی می‌کنه. همین. بعدشم یه جایی تموم می‌شه و سکوت.
  و دیگراینکه این /ش/های معین اونقدر که حرفش هست اعصاب من رو تحریک نمی‌کنه حقیقتش.

۱۳۸۹/۱۰/۱۱

گلم چشاش و بسته، تو گلدونش نشسته

  السون و ولسون
  یه آهنگ متفاوت نوستالژیک، برا پرت شدن ازین روزا تو دل یه آدم برفی دماغ‌هویجی؛ یا گرمای پشت شیشه‌ی بخار گرفته‌ی اتاق و گزگز نوک انگشتات از سرما وقتی داری کتابی می‌خونی و فنجون چایی‌ دارچین‌ت کنار دستته. حمید جبلی تو آلبوم سبزه ریزه میزه کارای خوب برا آدم‌بزرگا و بچه‌ها خونده. این کارشم تو بیات اصفهان مثل بقیه بدجوری شیرینه. با چشم بسته گوش بدید.
  - تقدیم به صبا -