حالا خیلی دیره
یه شیشهشتم شاد و قوی و بدون نوسان از حسن شماعیزادهی استاد با ترانهی مثل همیشه خوب اردلان سرفراز و صدای گرم عارف که نوستالژی عروسیهای دهه هفتادیه. نوید این رو میده که همهچی خوب و خوش خرّم میشه. ولی برا من همیشه یه غمی ته تهش هست. شاید به خاطر ترانهشه، یا به خاطر خاطراتش... راستش هرچی فکر میکنم نمیفهمم چرا شماعیزاده این و شیشهشتم ساخته. تو ریتمای پایینتر به نظرم قشنگتر میشد. و این نکته که کاش کس دیگهای هم این ترانهی قشنگ رو میخوند، مثلن حیفه که آدم «من بهار و توی قصهها شنیدم/ تا حالا صدتا خزون سرد و دیدم» رو با صدای ابی نشنوه و بمیره.
به «ولی» گفتنای عارف وقتی میگه «من دوسِت دارم ولی بهت نمیگم» و «ولی من به آخر جاده رسیدم» دقت کنید. خیلی حرف داره.
یه شیشهشتم شاد و قوی و بدون نوسان از حسن شماعیزادهی استاد با ترانهی مثل همیشه خوب اردلان سرفراز و صدای گرم عارف که نوستالژی عروسیهای دهه هفتادیه. نوید این رو میده که همهچی خوب و خوش خرّم میشه. ولی برا من همیشه یه غمی ته تهش هست. شاید به خاطر ترانهشه، یا به خاطر خاطراتش... راستش هرچی فکر میکنم نمیفهمم چرا شماعیزاده این و شیشهشتم ساخته. تو ریتمای پایینتر به نظرم قشنگتر میشد. و این نکته که کاش کس دیگهای هم این ترانهی قشنگ رو میخوند، مثلن حیفه که آدم «من بهار و توی قصهها شنیدم/ تا حالا صدتا خزون سرد و دیدم» رو با صدای ابی نشنوه و بمیره.
به «ولی» گفتنای عارف وقتی میگه «من دوسِت دارم ولی بهت نمیگم» و «ولی من به آخر جاده رسیدم» دقت کنید. خیلی حرف داره.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر