۱۳۸۹/۸/۲۸

قصه ی دل نا تمومه

واسه چی

با یه دکلمه کوتاه بدون موزیک شروع میشه، با عامیانه ترین کلمات. "فوت آبی"،  "تا ته جاده سواری".
حتی با اینکه از فراق و دوری میگه بازم با گوش دادنش یه خوشی مصنوعی ته دل آدم میشینه.
با این آهنگ میشه تو یه روز سرد پاییز سیگار و گذاشت گوشه لب و هر از چند گاهی دستارو از تو جیب آورد بیرون و تکوندش و امید تازه داد، عشق و بی اندازه داد، عهد و نشکست، دفتر و نبست.
کششهای همیشگی صدای شاهرخ هم بهش قشنگی میده: یادته گفته بودی دل بی قراری، بی قراری، بی قرارییییییی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر